معنی فارسی overrack
B1بیش از حد معمول بر روی چیزی قرار دادن.
To place or arrange something beyond the usual limit.
- VERB
example
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند قفسهها را برای فضای بیشتر بیشتر پر کنند.
مثال:
They decided to overrack the shelves for more storage.
معنی(example):
شرکت قصد دارد محصولات خود را بیشتر نمایش دهد تا حداکثر قابلیت مشاهده را داشته باشد.
مثال:
The company plans to overrack its products to maximize visibility.
معنی فارسی کلمه overrack
:
بیش از حد معمول بر روی چیزی قرار دادن.