معنی فارسی overweave
B1بافتی که بیش از حد و به طور غیرضروری انجام شده باشد.
To weave something excessively or intricately.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت پارچه را بافت بیشتری بزند تا طراحی را تقویت کند.
مثال:
She decided to overweave the fabric to strengthen the design.
معنی(example):
هنرمند تمایل دارد که عناصر را در آثار هنری خود بیش از حد درهم بیفکند.
مثال:
The artist tends to overweave elements into her artwork.
معنی فارسی کلمه overweave
:
بافتی که بیش از حد و به طور غیرضروری انجام شده باشد.