معنی فارسی overweighing
B1عمل سنگین کردن بیش از حد یک عامل یا اقدام.
The act of giving excessive weight or importance to something.
- VERB
example
معنی(example):
بیش از حد وزن دادن به عواقب میتواند مانع تصمیمگیریهای دقیق شود.
مثال:
Overweighing the consequences can prevent thoughtful decisions.
معنی(example):
بیش از حد وزن دادن به ترسهای او، مانع از تلاش برای چیزهای جدید شد.
مثال:
Overweighing his fears kept him from trying new things.
معنی فارسی کلمه overweighing
:
عمل سنگین کردن بیش از حد یک عامل یا اقدام.