معنی فارسی overwisdom
B1حکمت بیش از حد، که ممکن است در برخی شرایط مفید نباشد.
Excessive wisdom or insight, sometimes hindering practical decision-making.
- NOUN
example
معنی(example):
حکمت بیش از حد او اغلب باعث میشد که در تصمیمگیریهای ساده بیش از حد فکر کند.
مثال:
His overwisdom often led him to overthink simple decisions.
معنی(example):
حکمت زیاد میتواند بار باشد اگر مانع عمل شود.
مثال:
Overwisdom can be a burden if it prevents action.
معنی فارسی کلمه overwisdom
:
حکمت بیش از حد، که ممکن است در برخی شرایط مفید نباشد.