pygarg
پیگارگ، نوعی پرنده یا حیوان با ویژگیهای خاص، معمولاً در متنهای طبیعی یا علمی به کار میرود.
pygargus
پیگارگوس، نوعی پرنده خاص که به خاطر پرواز و ویژگیهای جذابش معروف است.
pigbelly
پیکبللی، اصطلاح غیررسمی برای اشاره به معده خوک است که به طور خاص در زمینه کشاورزی استفاده میشود.
pigboat
پیکبوت، اصطلاحی است که به زیردریاییها در تاریخ اشاره دارد، به ویژه در زمان جنگها.
pigboats
پیکبوتها به زیردریاییها اشاره دارد که در کارهای نظامی و شناسایی استفاده میشوند.
pigdan
پیکدان، یک نام یا اصطلاح است که در بعضی زمینهها به کار میرود.
pigdom
پیکدوم به معنای دنیای خوکها است و برخی اوقات به طور خاص در کشاورزی به کار میرود.
pigeonable
قابل پیکجا به لحاظ فیزیکی مناسب جهت نشستن یا لانهسازی کبوترها است.
pigeonberry
پیکونبرری، نوعی گیاه بومی که میوههای کوچکی مانند توت تولید میکند.
pigeonberries
مجموعهای از میوههای پیکونبرری که به شکل خوشمزهای مصرف میشوند.
pigeoneer
شخصی که در تربیت و نگهداری کبوترها بهویژه برای مسابقات تخصص دارد.
pigeoner
شخصی که متعهد به نگهداری و پرورش کبوترهاست.
pigeonfoot
نوعی گیاه که در نواحی مرطوب رشد میکند.
pigeongram
سیستمی برای ارسال پیامها از طریق کبوترهای تربیتشده.
pigeonhearted
پروانه قلبی؛ به کسی اطلاق میشود که بسیار ترسو و ضعیف است.
pigeonheartedness
ترسو بودن؛ ویژگی فردی که نشاندهنده ترس و ناتوانی در مواجهه با چالشها است.
pigeonholer
کسی که دیگران یا ایدهها را در قالبهای ثابت و از پیش تعیین شده قرار میدهد.
pigeonman
مردی که به کبوترها و پرندگان توجه خاصی دارد و اغلب از آنها مراقبت میکند.
pigeonneau
کبوتر جوان؛ یک نوع مرغ به ویژه برای خوراکهای خاص.
pigeonpox
بیماری پوستی ناشی از یک ویروس در کبوترها و پرندگان دیگر.
pigeonry
کبوترخانه، مکانی که در آن کبوتران برای نگهداری و پرورش جمعآوری میشوند.
pigeontail
دمپای کبوتر، نامی برای نوع خاصی از گیاه یا پرنده که به دم کبوتر شباهت دارد.
pigeonweed
علف کبوتر، نوعی گیاه علفی که معمولاً در مزارع و باغها به طور خود رو میروید.
pigeonwing
پروانه دمپای کبوتر، نوعی پروانه با رنگهای زیبا و شفاف.
pigeonwood
چوب کبوتر، نوعی درخت که چوب آن به خاطر استحکام و دوامش مورد استفاده قرار میگیرد.
pigflower
گل خوک، نامی برای نوع خاصی از گیاه که به خاطر شکل و خواصش مشهور است.
pigfoot
پاچ پا، به پای خوک، غذاهای سنتی که در برخی فرهنگها مصرف میشود.
pigful
پر از خوک، به حالتی اشاره دارد که تعداد زیادی خوک در یک مکان وجود دارد.
pigg
اصطلاحی غیررسمی و دوستانه برای خطاب به کسی، معمولاً با دوستانه قصد شوخی دارد.
piggie
اصطلاحی مهربانانه برای خوک،通常 برای توصیف بچهخوکی یا خوکی کوچک استفاده میشود.
piggier
نسبت به اشیاء، به معنای بیشتر بودن مقدار و حجم به کار میرود.
piggiest
نسبت به اشیاء، به معنای حداکثر و بیشتر بودن در مقدار و کیفیت به کار میرود.
piggin
پیگین، یک سطل کوچک و چوبی که برای حمل و نقل مواد غذایی یا اشیا کاربرد دارد.
piggins
پیگینها، جمع واژه پیگین، به سطلهای چوبی کوچک برای جمعآوری میوهها یا دیگر مواد اشاره دارد.
piggishly
پگیشلی، به معنای رفتار خودخواهانه یا خسیسانه و نامهربانانه نسبت به دیگران.
piggishness
پیگیشنس، به صفت خودخواهی و خسیسی مرتبط با رفتار اجتماعی اشاره دارد.
piggle
پیکگل، به کارهایی اشاره دارد که شامل گشتن و جستجوی بیهدف در مکانها میشود.
pighead
پیکهد، به فردی اشاره دارد که به شدت متعصب و سرسخت است و به راحتی تغییر نظر نمیدهد.
pigheadedly
به معنای اصرار و لجبازی در رفتار یا تصمیمگیری، به خصوص زمانی که منطقی برای آن وجود ندارد.
pigheadedness
کمحوصله و لجوج بودن در تفکر و عمل، به طوری که فرد از تغییر عقیده یا مسیر خود خودداری کند.