pseudowhorl
حلقه‌ای کاذب یا غیرواقعی در گیاهان که شبیه یک حلقه واقعی است.
pseudoxanthine
یک ترکیب شیمیایی که به نظر شبیه زانتین است، اما خواص و ساختار متفاوتی دارد.
pseudozealot
شخصی که خود را متعصب نشان می‌دهد اما در واقع رفتار و اعتقاداتش به این شکل نیست.
pseudozealous
شبه‌مشتاق، کسی که وانمود می‌کند بسیار مشتاق یا پرشور است در حالی که علاقه واقعی ندارد.
pseudozealously
به‌طور شبه‌مشتاقانه، به معنای شرکت در چیزی بدون علاقه واقعی یا شور و شوق.
pseudozoea
شبه‌زایا، مرحله‌ای ابتدایی در توسعه لارو برخی از جانوران آبزی که ویژگی‌های خاص دارد.
pseudozoogloeal
شبه‌زوال‌گلوئی، نوعی ساختار که به صورت تجمع غیرطبیعی یا غیرعادی موجودات زنده در یک محیط مشخص ایجاد می‌شود.
pseudozoological
شبه‌حیوان‌شناسی، مربوط به مطالعه یا توصیف غیرواقعی و خیالی از موجودات زنده.
psf
PSF، مخفف Point Spread Function، تابعی که توزیع روشنایی را نشان می‌دهد.
psha
پشا، صدای ناامیدی یا بی‌اعتنایی است که معمولاً به صورت غیرکلامی و برای ابراز احساسات منفی استفاده می‌شود.
pshav
پشاوی، صدایی است که نشان‌دهنده‌ی تعجب یا عدم باور است.
psia
پسیا، واحد اندازه‌گیری فشار در سیستم‌های هیدرولیک و پنوماتیک است.
psychagogy
روان‌هدایت، علمی در زمینه هدایت و راهنمایی افراد برای رشد فردی و توسعه مهارت‌ها است.
psychagogic
روان‌هدایتی، مربوط به هدایت روانی و ایجاد انگیزه در افراد است.
psychagogos
روان‌هدایت‌گر، فردی است که به دیگران در فرایند تغییر و رشد شخصی کمک می‌کند.
psychagogue
روان‌راهنما، فردی که در زمینه روان‌شناسی به دیگران کمک می‌کند تا به شناخت و شفافیت در افکار و احساساتشان برسند.
psychal
روانی یا مرتبط با روان و ذهن؛ به ابعاد عقلانی و هیجانی انسان اشاره دارد.
psychalgia
درد روانی، نوعی احساس درد که ناشی از مسائل روان‌شناختی است و ممکن است بدون نشانه‌های جسمی بروز کند.
psychanalysis
روان‌تحلیل، روشی درمانی که بر مبنای نظریه‌های فروید برای درک و پردازش افکار و احساسات ناخودآگاه است.
psychanalysist
روان‌تحلیل‌گر، فردی که در زمینه روان‌تحلیل تخصص دارد و به افراد در پردازش احساسات و تجربیات ناخودآگاه کمک می‌کند.
psychanalytic
روان‌تحلیلی، مربوط به نظریه‌ها و تکنیک‌های روان‌تحلیل در درمان مشکلات روانی.
psychanalytically
روان‌تحلیلی به معنای رویکردی است که در آن احساسات و تفکرات عمیق فرد بررسی می‌شود تا به درک بهتری از روان او برسیم.
psychasthenia
روان‌ضعفی، اختلالی است که با نشانه‌های اضطراب، ضعف اراده و افکار وسواسی مشخص می‌شود.
psychasthenic
روان‌ضعیف به افراد یا ویژگی‌های مرتبط با اختلال روان‌ضعفی اطلاق می‌شود.
psychataxia
روان‌ناگونی به وضعیت یا احساس ناتوانی در سازمان‌دهی صحیح افکار و احساسات اشاره دارد.
psychean
روان‌شناختی به جنبه‌های مرتبط با روح و روان انسان اشاره دارد.
psychedelically
روان‌گردان به نوعی اشاره دارد که به شدت به ادراک و حواس تأثیر می‌گذارد.
psycheometry
پسیخو متری، توانایی درک و اندازه‌گیری احساسات و تجربیات موجود در اشیاء از طریق توانایی ذهن است.
psychesthesia
پسیخاستزی، احساس حسی که منجر به درک یا تجربه‌ای می‌شود که از طریق حواس فیزیکی نمی‌توان آن را توجیه کرد.
psychesthetic
پسیخاستتیک، به ادراکات حسی مربوط به چیزهای غیر ملموس اشاره دارد که بر اساس تجارب روانی شکل می‌گیرد.
psychiasis
پسیخایس، به اختلالات روانی جدی اطلاق می‌شود که ناشی از تجارب آسیب‌زا یا فشار روانی شدید است.
psychiater
روانپزشک، پزشکی است که در تشخیص و درمان اختلالات روانی تخصص دارد.
psychiatria
روان‌پزشکی، علم بررسی و درمان اختلالات روانی و رفتاری است.
psychiatrical
روانپزشکی، مرتبط با تشخیص و درمان بیماری‌های روانی و اختلالات عاطفی.
psychiatrically
به لحاظ روانپزشکی، به روش و علم درمان اختلالات روانی اشاره دارد.
psychiatries
علم روانپزشکی، به حوزه‌هایی که به درمان بیماری‌های روانی می‌پردازند، اشاره دارد.
psychiatrize
روانپزشکی کردن، به معنای ارزیابی و درمان اختلالات روانی و عاطفی.
psychically
روانی، به لحاظ روحی و احساسی مرتبط است.
psychichthys
پسیچیکتید، به خانواده‌ای از ماهی‌ها اشاره دارد که به خاطر ویژگی‌های خاصشان شناخته می‌شوند.
psychicism
روان‌شناسی به معنای توانایی درک یا تجزیه و تحلیل وقایع روانی و ماورایی است.