be all thumbs
به معنای ناتوانی در انجام کارهای دستی یا مهارت‌های مرتبط به دقت و ظرافت.
be all very well
به معنای قابل قبول بودن یا قابل درک بودن یک ایده، اما به نوعی خوش‌فکرانه یا دور از واقعیت به نظر رسیدن.
be along
به معنای آمدن یا حضور یافتن در یک زمان آینده به طریقی که قابل‌قبول یا عادی باشد.
be a mass of
مفهموم مثبت، به معنای وجود چیزی به مقدار زیاد و غالباً در حالت متراکم یا غیر قابل تفکیک.
beam compass
ابزاری برای طراحی و ترسیم دایره‌ها و خطوط منحنی با کمک دو پایه و یک پرتو.
beam engine
نوعی موتور بخار که از یک تیر لاستیکی برای تبدیل انرژی بخار به حرکت استفاده می‌کند.
beamer
پروژکتوری که برای نمایش تصاویر یا ویدئوهای بزرگ استفاده می‌شود.
beaming
بیان شادی و خوشحالی از طریق قیافه و رفتار.
beam sea
حالت دریا یا آب به گونه‌ای که نور یا پرتوها روی آن منعکس می‌شود.
beam splitter
تقسیم‌کننده پرتو، ابزاری در اپتیک است که نور را به دو مسیر متفاوت تقسیم می‌کند.
beanburger
برگری که با لوبیا به جای گوشت تهیه می‌شود، معمولا با سبزیجات و ادویه‌های مختلف سرو می‌شود.
bean counter
حسابدار یا فردی که به دقت به امور مالی و هزینه‌ها توجه می‌کند.
bean curd
محصولی غذایی که از شیر لوبیا درست می‌شود و معمولاً در آشپزی گیاهی استفاده می‌شود.
beaner
یک اصطلاح توهین‌آمیز که به آمریکایی‌های لاتین یا مکزیکی‌ها اطلاق می‌شود.
beanfeast
جشنی که معمولاً برای جشن گرفتن موفقیت‌ها برگزار می‌شود و شامل غذا و تفریحات است.
bean goose
غاز لوبیا نوعی پرنده است که به دلیل مهاجرت در فصول مختلف شناخته می‌شود.
be an item
به معنای حضور در یک رابطه عاشقانه یا عاطفی است.
beano
بی‌نو یک کمیک است که به داستان‌های خنده‌دار کودکانه اختصاص دارد.
bean sprouts
جوانه‌های لوبیا، ساقه‌هایی هستند که از دانه‌های لوبیا به دست می‌آیند و معمولاً در غذاها استفاده می‌شوند.
be any good
به معنی داشتن کیفیت یا سطح رضایت‌بخش در چیزی است.
be anyone's
به معنی تعلق به کسی یا ایجاد رابطه‌ای با کسی است.
be any use
به درد کسی یا چیزی خوردن، سودمند بودن، مفید بودن.
be a question of time
به معنی این است که وقوع یک رویداد فقط به زمان نیاز دارد.
bearable
قابل تحمل، چیزی که می‌توان آن را تحمل کرد.
bear a grudge
کینه‌ای در دل داشتن، به خاطر ناراحتی از کسی یا چیزی رنجش بودن.
bear a hand
دست یاری دادن، کمک کردن به کسی به خصوص در یک کار.
bear a relationship to
رابطه داشتن، ارتباط معنی‌دار یا معنایی میان دو یا چند چیز ایجاد کردن.
bear a resemblance to
شباهت داشتن، به معنای داشتن ویژگی‌ها یا خصوصیات مشابه با شخص یا چیز دیگر.
bear away
بستن، بردن یا جابجا کردن چیزی به مکان دیگری.
bear-baiting
سگ زدن به خرس، یک نوع سرگرمی یا مسابقه قدیمی که در آن خرس‌ها به وسیله سگ‌ها مورد حمله قرار می‌گرفتند.
bearberry
مُوْر بهاری، گیاهی بوته‌ای و کوچک که میوه‌های قرمز یا نارنجی تولید می‌کند و عمدتاً در مناطق سردسیر رشد می‌کند.
bearcat
خرس‌گربه، حیوانی بومی مناطق گرمسیری آسیای جنوب شرقی که به دلیل ظاهری عجیب و شباهت به گربه و خرس شناخته می‌شود.
bear claw
خرس‌چنگ، یک نوع شیرینی خمیری است که در پخت آن از بادام و شکر استفاده می‌شود و معمولاً به شکل پای خرس درست می‌شود.
bear comparison
مقایسه را تحمل کردن، به معنای اینکه چیزی به حدی خوب یا بد است که نمی‌توان آن را با چیز دیگری مقایسه کرد.
bearded
ریش‌دار، به وضوح دارای ریش، معمولاً برای توصیف مردان استفاده می‌شود.
bearded collie
کولی ریش‌دار، نژادی از سگ‌ها که ویژگی‌های آن شامل پشمالو بودن و رفتار دوستانه است.
bearded dragon
اجاق‌زشت، نوعی مارمولک بومی استرالیایی که معمولاً به عنوان حیوان خانگی نگهداری می‌شود.
bearded seal
فک اجاق‌زشت، نوعی فک دریایی است که در مناطق قطبی زندگی می‌کند.
bearded tit
پرنده اجاق‌زشت، پرنده‌ای کوچک از خانواده پرنده‌های آبی که در زیستگاه‌های مرطوب زندگی می‌کند.
bearded vulture
هرکول اجاق‌زشت، گونه‌ای دما‌غ‌زار بزرگ است که به دلیل مصرف استخوان‌ها شناخته می‌شود.