معنی فارسی palanquined
B1به معنای حمل یا جابهجایی کسی با استفاده از پالانکا است.
To have been carried or transported using a palanka.
- VERB
example
معنی(example):
او با احترام فراوان به مراسم پالانکا شد.
مثال:
She was palanquined to the ceremony with great honor.
معنی(example):
خانواده سلطنتی از طریق خیابانهای شهر پالانکا شد.
مثال:
The royal family was palanquined through the city streets.
معنی فارسی کلمه palanquined
:
به معنای حمل یا جابهجایی کسی با استفاده از پالانکا است.