معنی فارسی palanquining

B1

پلانکینینگ، عمل حمل کردن فرد یا باری بر روی پلانکی.

The act of carrying someone on a palanquin.

example
معنی(example):

پلانکینینگ به قدرت و تعادل زیادی نیاز دارد.

مثال:

Palanquining requires great strength and balance.

معنی(example):

هنر پلانکینینگ هنوز در برخی فرهنگ‌ها انجام می‌شود.

مثال:

The art of palanquining is still practiced in some cultures.

معنی فارسی کلمه palanquining

: معنی palanquining به فارسی

پلانکینینگ، عمل حمل کردن فرد یا باری بر روی پلانکی.