معنی فارسی papilla

B1

پاپیلا به زائده‌های کوچک و برجسته‌ای اطلاق می‌شود که در سطح برخی از بافت‌ها وجود دارند.

A small, nipple-like structure or projection.

noun
معنی(noun):

A nipple-like anatomical structure.

example
معنی(example):

پزشک پاپیلا را در دهان بیمار بررسی کرد.

مثال:

The doctor examined the papilla in the patient's mouth.

معنی(example):

در برخی از حیوانات، پاپیلا به شناسایی طعم کمک می‌کند.

مثال:

In some animals, the papilla helps in sensing taste.

معنی فارسی کلمه papilla

: معنی papilla به فارسی

پاپیلا به زائده‌های کوچک و برجسته‌ای اطلاق می‌شود که در سطح برخی از بافت‌ها وجود دارند.