معنی فارسی papillary
B2فصلی که به لایههای کوچکی شبیه به نوک پستان اشاره دارد، معمولاً در بافتهای مختلف وجود دارد.
Relating to or resembling a papilla.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Having the properties or appearance of a papilla (nipple).
example
معنی(example):
لایه پاپیلاتری پوست حاوی عروق خونی است.
مثال:
The papillary layer of the skin contains blood vessels.
معنی(example):
عضلات پاپیلاتری در عملکرد قلب نقش کلیدی دارند.
مثال:
Papillary muscles play a key role in heart function.
معنی فارسی کلمه papillary
:
فصلی که به لایههای کوچکی شبیه به نوک پستان اشاره دارد، معمولاً در بافتهای مختلف وجود دارد.