معنی فارسی parabolise
B1برای شکل دادن یا تطبیق به حالت پارابولیک.
To make something parabolic in nature or shape.
- VERB
example
معنی(example):
فیزیکدان تلاش کرد تا دادهها را برای آزمایش پارابولیک کند.
مثال:
The physicist aimed to parabolise the data for the experiment.
معنی(example):
در ریاضی، ما اغلب میآموزیم که چگونه معادلات مختلف را پارابولیک کنیم.
مثال:
In math, we often learn how to parabolise different equations.
معنی فارسی کلمه parabolise
:
برای شکل دادن یا تطبیق به حالت پارابولیک.