معنی فارسی perturbator
B1موجود یا عاملی که باعث اختلال میشود.
An agent that causes disturbance.
- NOUN
example
معنی(example):
اختلالگر در آزمایش به طور قابل توجهی نتایج را تغییر داد.
مثال:
The perturbator in the experiment altered the results significantly.
معنی(example):
آنها رفتار اختلالگر را به دقت بررسی کردند.
مثال:
They studied the behavior of the perturbator closely.
معنی فارسی کلمه perturbator
:
موجود یا عاملی که باعث اختلال میشود.