معنی فارسی plainward
B1به سمت دشت، نواحی مسطح و بدون درخت.
Towards the plain or open country.
- ADVERB
example
معنی(example):
جاده به سمت دشت بهسوی دره پیش رفت.
مثال:
The road led plainward towards the valley.
معنی(example):
آنها به سمت دشت پیادهروی کردند تا از منظره دشتها لذت ببرند.
مثال:
They hiked plainward to enjoy the view of the plains.
معنی فارسی کلمه plainward
:
به سمت دشت، نواحی مسطح و بدون درخت.