معنی فارسی plankwise
B1به طرز قرارگیری تخته در کنار هم برای ایجاد ثبات اشاره دارد.
Arranged or structured in a manner that involves planks; typically refers to layout.
- OTHER
example
معنی(example):
تخته به صورت الواری برای ثبات بهتر قرار داده شد.
مثال:
The board was laid plankwise for better stability.
معنی(example):
او مبلمان را به صورت الواری ترتیب داد تا فضا را بهینه کند.
مثال:
He arranged the furniture plankwise to optimize space.
معنی فارسی کلمه plankwise
:
به طرز قرارگیری تخته در کنار هم برای ایجاد ثبات اشاره دارد.