معنی فارسی pointleted
B1به معنای نقطهگذاری شده، به ویژه در متون یا یادداشتها برای بهتر شدن وضوح یا ترتیب.
Marked with points or bullet points for clarity.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سند به منظور وضوح بیشتر نقطهگذاری شد.
مثال:
The document was pointleted for clarity.
معنی(example):
او نسخهای نقطهگذاری شده از گزارش را ارسال کرد.
مثال:
He submitted a pointleted version of the report.
معنی فارسی کلمه pointleted
:
به معنای نقطهگذاری شده، به ویژه در متون یا یادداشتها برای بهتر شدن وضوح یا ترتیب.