معنی فارسی prairied
B1مربوط به دشتها یا سرزمینی که عمدتاً دارای دشتهای وسیع است.
Referring to land characterized by prairie or grassland.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این منطقه زمانی کاملاً دشت بود.
مثال:
The region was once entirely prairied.
معنی(example):
آنها به زمینهای وسیع دشتهای آمریکا سفر کردند.
مثال:
They explored the vast prairied lands of America.
معنی فارسی کلمه prairied
:
مربوط به دشتها یا سرزمینی که عمدتاً دارای دشتهای وسیع است.