معنی فارسی presentimental
B2احساس یا بینشی که به آینده اشاره دارد و معمولاً به صورت پیشگوئی یا حدس در احساسات فرد ابراز میشود.
Having an anticipatory feeling about future events.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او یک حس پیشگویانه درباره نتیجه رویداد داشت.
مثال:
She had a presentimental feeling about the outcome of the event.
معنی(example):
خوابهای پیشگویانه او گاهی به حقیقت میپیوست.
مثال:
His presentimental dreams sometimes came true.
معنی فارسی کلمه presentimental
:
احساس یا بینشی که به آینده اشاره دارد و معمولاً به صورت پیشگوئی یا حدس در احساسات فرد ابراز میشود.