معنی فارسی pressage

B1

فشاری که در دلالت و نشانه‌هایی که به وقوع یک رویداد اشاره دارد.

A sign, indication, or omen of something to happen.

example
معنی(example):

نشانه‌های این رویداد در گزارش‌های خبری مشهود بود.

مثال:

The pressage of the event was evident in the news reports.

معنی(example):

نشانه‌ها احساس پیش‌بینی را توصیف کرد.

مثال:

The pressage described a feeling of anticipation.

معنی فارسی کلمه pressage

: معنی pressage به فارسی

فشاری که در دلالت و نشانه‌هایی که به وقوع یک رویداد اشاره دارد.