معنی فارسی pressurage

B1

فشار، به معنای نیرویی است که بر روی سطحی وارد می‌شود و می‌تواند تأثیرات مختلفی داشته باشد.

The act of applying pressure; the state of being under pressure.

example
معنی(example):

فشار در فر به پخت سریعتر غذا کمک می‌کند.

مثال:

The pressurage in the oven helps to cook food faster.

معنی(example):

در تولید، فشار برای کنترل کیفیت ضروری است.

مثال:

In manufacturing, pressurage is essential for quality control.

معنی فارسی کلمه pressurage

: معنی pressurage به فارسی

فشار، به معنای نیرویی است که بر روی سطحی وارد می‌شود و می‌تواند تأثیرات مختلفی داشته باشد.