معنی فارسی processionally
B2به طور مراسمی، به شیوهای که در مراسم یا رژه مناسب باشد.
In a manner that is characteristic of or suitable for a procession.
- ADVERB
example
معنی(example):
آنها در طول جشنواره به شکل مراسمی راه رفتند.
مثال:
They walked processionally during the festival.
معنی(example):
رقصندگان به شکل مراسمی به سمت موسیقی حرکت کردند.
مثال:
The dancers moved processionally to the music.
معنی فارسی کلمه processionally
:
به طور مراسمی، به شیوهای که در مراسم یا رژه مناسب باشد.