معنی فارسی prodroma
B1مرحلهای که نشانههای اولیه یک بیماری در آن بروز میکند.
The early or preliminary phase of a disease or condition.
- NOUN
example
معنی(example):
محققان بر روی مرحلهی مقدماتی بیماری تمرکز کردند.
مثال:
The researchers focused on the prodroma phase of the disease.
معنی(example):
درک مرحلهی مقدماتی میتواند به تشخیص زودهنگام کمک کند.
مثال:
Understanding the prodroma can help in early diagnosis.
معنی فارسی کلمه prodroma
:
مرحلهای که نشانههای اولیه یک بیماری در آن بروز میکند.