معنی فارسی promptress

B1

شخصی که می‌تواند سریعاً و به‌موقع اقدام کند.

A woman who prompts or causes rapid action.

example
معنی(example):

سریع بودن در تصمیماتش، او را به عنوان سرپرست گروه تبدیل کرده بود.

مثال:

The promptress led the group with her quick decisions.

معنی(example):

به عنوان یک سریع‌ساز، او به دلیل کارآیی‌اش مشهور بود.

مثال:

As a promptress, she was known for her efficiency.

معنی فارسی کلمه promptress

: معنی promptress به فارسی

شخصی که می‌تواند سریعاً و به‌موقع اقدام کند.