معنی فارسی protrudent

B1

یک ویژگی یا قسمت از چیزی که به سمت بیرون برآمده است.

Sticking out or extending beyond the surface; prominent.

example
معنی(example):

قسمت برآمده سنگ باعث شد که آسان‌تر به قله برسیم.

مثال:

The protrudent part of the rock made it easy to climb.

معنی(example):

او فکی برآمده دارد که به چهره‌اش ظاهری منحصر به فرد می‌دهد.

مثال:

He has a protrudent jaw that gives his face a unique look.

معنی فارسی کلمه protrudent

: معنی protrudent به فارسی

یک ویژگی یا قسمت از چیزی که به سمت بیرون برآمده است.