معنی فارسی protuberantial
B2مرتبط با برآمدگیها و ویژگیهایی که به شکل برجسته هستند.
Relating to or characterized by protuberance.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ویژگیهای برآمده مجسمه در نمایشگاه به نمایش گذاشته شد.
مثال:
The protuberantial features of the sculpture were highlighted in the exhibit.
معنی(example):
هنرمندان اغلب با عناصر برآمده در طرحهای خود بازی میکنند.
مثال:
Artists often play with protuberantial elements in their designs.
معنی فارسی کلمه protuberantial
:
مرتبط با برآمدگیها و ویژگیهایی که به شکل برجسته هستند.