معنی فارسی protuberantly
B1به شکلی که باعث برجستگی و برآمدگی میشود.
In a manner that is protuberant; bulging outward.
- ADVERB
example
معنی(example):
سنگها به صورت برآمده قرار گرفته بودند تا اثر هنری ایجاد کنند.
مثال:
The stones were placed protuberantly to create an artistic effect.
معنی(example):
این گیاه به صورت برآمده در گوشه باغ رشد کرد.
مثال:
The plant grew protuberantly in the corner of the garden.
معنی فارسی کلمه protuberantly
:
به شکلی که باعث برجستگی و برآمدگی میشود.