معنی فارسی protuberantness
B2حالتی که در آن چیزی به صورت برجسته یا برآمده واقع شده است.
The quality or state of being protuberant.
- NOUN
example
معنی(example):
برآمدگی سنگی این تشکیل هندسی توجه بسیاری از زمینشناسان را جلب کرد.
مثال:
The protuberantness of the rock formation attracted many geologists.
معنی(example):
بررسی برآمدگیهای سطح تاریخ آن را آشکار میکند.
مثال:
An examination of the protuberantness of the surface reveals its history.
معنی فارسی کلمه protuberantness
:
حالتی که در آن چیزی به صورت برجسته یا برآمده واقع شده است.