معنی فارسی protuberating

B1

در حال برآمدن، نمایان شدن یا در حال بیرون زدن.

The action of bulging or protruding.

example
معنی(example):

سنگ‌های برآمده مسیر را دشوار کرده بودند.

مثال:

The protuberating rocks made the path difficult to navigate.

معنی(example):

او وریدهای برآمده در بازوهای او را متوجه شد.

مثال:

She noticed the protuberating veins in his arms.

معنی فارسی کلمه protuberating

: معنی protuberating به فارسی

در حال برآمدن، نمایان شدن یا در حال بیرون زدن.