معنی فارسی proximally

B1

به معنای نزدیک به یک نقطه مشخص، معمولاً در زمینه آناتومی یا موقعیت.

In a position close to a point of reference, usually in an anatomical context.

example
معنی(example):

استخوان‌ها در ساختار به صورت نزدیک قرار دارند.

مثال:

The bones are located proximally in the structure.

معنی(example):

در بدن انسان، اعضا به طور نزدیک برای عملکرد کارآمد سازماندهی شده‌اند.

مثال:

In the human body, organs are proximally arranged for efficient function.

معنی فارسی کلمه proximally

: معنی proximally به فارسی

به معنای نزدیک به یک نقطه مشخص، معمولاً در زمینه آناتومی یا موقعیت.