معنی فارسی proximately
B1به معنای نزدیک به یکدیگر، معمولاً در زمینه زمانی یا مکانی.
Near to one another, often used in temporal or spatial contexts.
- ADVERB
example
معنی(example):
فروشگاه به طور نزدیک در نزدیکی پارک واقع شده است.
مثال:
The store is proximately located near the park.
معنی(example):
این دو رویداد از نظر زمانی به طور نزدیک اتفاق افتادند.
مثال:
The two events occurred proximately in time.
معنی فارسی کلمه proximately
:
به معنای نزدیک به یکدیگر، معمولاً در زمینه زمانی یا مکانی.