معنی فارسی proximation
B1عمل نزدیک شدن یا برآوردن؛ به خصوص در زمینههای علمی یا ریاضی.
The act of coming close or estimating; especially in scientific or mathematical contexts.
- NOUN
example
معنی(example):
نزدیکی بین دو نظریه به بینشهای جدیدی منجر شد.
مثال:
The proximation between the two theories led to new insights.
معنی(example):
در ریاضیات، تقریب برای حل معادلات ضروری است.
مثال:
In mathematics, proximation is essential for solving equations.
معنی فارسی کلمه proximation
:
عمل نزدیک شدن یا برآوردن؛ به خصوص در زمینههای علمی یا ریاضی.