معنی فارسی puppethood
B1دوران یا وضعیت عروسکی، به ویژه مربوط به جوانی و خلاقیت در بازی با عروسکها.
The state or period of being a puppeteer or involved with puppets; often relating to childhood play.
- NOUN
example
معنی(example):
او خاطرات دوران عروسکیاش در کودکی را گرامی داشت.
مثال:
She cherished her puppethood memories from childhood.
معنی(example):
در دوران عروسکی، تخیل نقش کلیدی دارد.
مثال:
In puppethood, imagination plays a key role.
معنی فارسی کلمه puppethood
:
دوران یا وضعیت عروسکی، به ویژه مربوط به جوانی و خلاقیت در بازی با عروسکها.