معنی فارسی quizzicalness
B2کیفیت یا حالتی از داشتن سوال یا شک، بهویژه در لحن یا بیان.
The quality of being quizzical; hints of uncertainty or questioning.
- NOUN
example
معنی(example):
کیفیت سوالی لحن او نشان میداد که او شوخی میکند.
مثال:
The quizzicalness of his tone hinted he was joking.
معنی(example):
من کیفیت سوالی پاسخ او را ارزیابی کردم.
مثال:
I appreciated the quizzicalness of her reply.
معنی فارسی کلمه quizzicalness
:
کیفیت یا حالتی از داشتن سوال یا شک، بهویژه در لحن یا بیان.