معنی فارسی quizzicality
B2کیفیت یا حالتی از کنجکاوی و پرسشگری، بهویژه در چهره یا رفتار.
The state or quality of being quizzical, often displaying curiosity or puzzlement.
- NOUN
example
معنی(example):
کیفیت سوالی چهره او من را به خنده انداخت.
مثال:
The quizzicality of his expression made me laugh.
معنی(example):
کیفیت سوالی او نشان میداد که در فکر عمیق است.
مثال:
Her quizzicality showed she was deep in thought.
معنی فارسی کلمه quizzicality
:
کیفیت یا حالتی از کنجکاوی و پرسشگری، بهویژه در چهره یا رفتار.