معنی فارسی quizzingly
B1به طرز سؤالآمیز و کنجکاوانه؛ نشان دهنده عدم اطمینان یا تعجب.
In a manner that expresses curiosity or doubt.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با نگاه سؤالآمیزی به من نگاه کرد، انگار که متوجه نمیشد.
مثال:
He looked at me quizzingly, as if he didn't understand.
معنی(example):
او به شکل سؤالآمیز به سؤال پاسخ داد و ابروهایش را بالا برد.
مثال:
She answered the question quizzingly, raising her eyebrows.
معنی فارسی کلمه quizzingly
:
به طرز سؤالآمیز و کنجکاوانه؛ نشان دهنده عدم اطمینان یا تعجب.