معنی فارسی rabblement

B2

دسته‌ای از افراد که معمولاً از نظم و ترتیب مناسبی برخوردار نیستند و ممکن است به شورش یا بی‌نظمی بپردازند.

A disorderly crowd or mob

example
معنی(example):

بغضی از صداها اتاق را پر کرده بود.

مثال:

The rabblement of voices filled the room.

معنی(example):

در طول اعتراض، حالت سر و صدا بسیار زیاد شد.

مثال:

During the protest, the rabblement became quite loud.

معنی فارسی کلمه rabblement

: معنی rabblement به فارسی

دسته‌ای از افراد که معمولاً از نظم و ترتیب مناسبی برخوردار نیستند و ممکن است به شورش یا بی‌نظمی بپردازند.