معنی فارسی ratchelly
B1به صورت سریع و غیرقابل پیش بینی حرکت کردن.
To move quickly and unpredictably.
- ADVERB
example
معنی(example):
او زمانی که گربه را دید به سرعت حرکت کرد.
مثال:
He moved ratchelly when he saw the cat.
معنی(example):
او همیشه به سرعت حرکت میکند وقتی که صدایی میشنود.
مثال:
She scurries ratchelly whenever she hears a noise.
معنی فارسی کلمه ratchelly
:
به صورت سریع و غیرقابل پیش بینی حرکت کردن.