معنی فارسی ratch
B1نوعی جاندار کوچک که معمولاً در مناطق مرطوب یافت میشود.
A small rodent, often found in damp areas.
- NOUN
example
معنی(example):
رَچ یک نوع جاندار کوچک است.
مثال:
A ratch is a type of small rodent.
معنی(example):
ما یک رَچ را در کنج پیدا کردیم.
مثال:
We spotted a ratch hiding in the corner.
معنی فارسی کلمه ratch
:
نوعی جاندار کوچک که معمولاً در مناطق مرطوب یافت میشود.