معنی فارسی ratchel
B1یک جاندار کوچک که معمولاً در باغها یافت میشود.
A small creature, similar to a rat, often seen in gardens.
- NOUN
example
معنی(example):
راچل به سرعت از روی زمین عبور کرد.
مثال:
The ratchel scurried across the floor.
معنی(example):
او رَچل را در باغ دید.
مثال:
She spotted a ratchel in the garden.
معنی فارسی کلمه ratchel
:
یک جاندار کوچک که معمولاً در باغها یافت میشود.