معنی فارسی rawish
B2خاممانند، برای توصیف چیزی که هنوز کامل یا پخته نشده و حالت خامی دارد.
Having a slightly raw or unfinished quality.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
بافت خام مثل پارچه باعث شد که برای آب و هوای گرم مناسب نباشد.
مثال:
The rawish texture of the fabric made it unsuitable for warm weather.
معنی(example):
طرز پخت او طعمی خام داشت که برخی آن را دلپذیر میدانستند.
مثال:
Her cooking had a rawish taste that some found appealing.
معنی فارسی کلمه rawish
:
خاممانند، برای توصیف چیزی که هنوز کامل یا پخته نشده و حالت خامی دارد.