معنی فارسی reawakened

B1

دوباره بیدار شده، احیا شده، به حالتی فعال برگشتن.

Describes feelings or memories that have been stirred or revived.

verb
معنی(verb):

To wake after an extended period of sleep.

معنی(verb):

To reactivate or reanimate.

example
معنی(example):

او بعد از شنیدن این آهنگ احساسات دوباره بیدار شده‌ای را حس کرد.

مثال:

She felt reawakened feelings after hearing the song.

معنی(example):

این رویداد اشتیاق او را به هنر دوباره بیدار کرد.

مثال:

The event reawakened his passion for art.

معنی فارسی کلمه reawakened

: معنی reawakened به فارسی

دوباره بیدار شده، احیا شده، به حالتی فعال برگشتن.