معنی فارسی rebending

B1

عمل دوباره خم کردن چیزی، مانند سازه یا لوله.

The action of bending something again.

example
معنی(example):

دوباره خم کردن سازه پس از زلزله ضروری بود.

مثال:

The rebending of the structure was necessary after the earthquake.

معنی(example):

دوباره خم کردن لوله به بهبود جریان آب کمک کرد.

مثال:

Rebending the pipe helped to improve the flow of water.

معنی فارسی کلمه rebending

: معنی rebending به فارسی

عمل دوباره خم کردن چیزی، مانند سازه یا لوله.