معنی فارسی recooked
B1غذایی که دوباره پخته شده است.
Food that has been cooked again.
- VERB
example
معنی(example):
غذای دوباره پخته شده طعم بهتری داشت.
مثال:
The recooked meal tasted much better.
معنی(example):
آنها برای شام از غذاهای باقیمانده دوباره پخته شده سرو کردند.
مثال:
They served recooked leftovers for dinner.
معنی فارسی کلمه recooked
:
غذایی که دوباره پخته شده است.