معنی فارسی recooking
B1فرآیند دوباره پختن غذا.
The process of cooking something again.
- VERB
example
معنی(example):
دوباره پختن ماهی به طعم بهتر آن کمک کرد.
مثال:
Recooking the fish helped it to be more flavorful.
معنی(example):
من از دوباره پختن دستورهای قدیمی به روشهای جدید لذت میبرم.
مثال:
I enjoy recooking old recipes in new ways.
معنی فارسی کلمه recooking
:
فرآیند دوباره پختن غذا.