معنی فارسی reembodying

B1

عمل دوباره به شکل جسمی یا عینی درآوردن چیزی.

The act of embodying again or presenting something in a new form.

example
معنی(example):

او بر روی دوباره تجسم روح این رویداد متمرکز است.

مثال:

He is focused on reembodying the spirit of the event.

معنی(example):

این تیم در حال دوباره تجسم رویکرد خود به حل مسائل است.

مثال:

The team is reembodying their approach to problem-solving.

معنی فارسی کلمه reembodying

: معنی reembodying به فارسی

عمل دوباره به شکل جسمی یا عینی درآوردن چیزی.