معنی فارسی reindependence

B1

احیای استقلال، به دست آوردن دوباره وضعیت مستقل.

The act of becoming independent again.

example
معنی(example):

این کشور پس از سال‌ها کنترل خارجی استقلال دوباره خود را اعلام کرد.

مثال:

The country declared its reindependence after years of foreign control.

معنی(example):

بسیاری از کشورها در دوره استعمارزدایی به دنبال استقلال دوباره بودند.

مثال:

Many nations sought reindependence during the decolonization period.

معنی فارسی کلمه reindependence

: معنی reindependence به فارسی

احیای استقلال، به دست آوردن دوباره وضعیت مستقل.