معنی فارسی reinvolved

B1

دوباره درگیر کردن کسی در یک فعالیت، بعد از اینکه او قبلاً درگیر بوده است.

To have been involved again after a period of absence.

example
معنی(example):

بعد از مدتی، اعضای جدید را دوباره در پروژه درگیر کردند.

مثال:

After some time, they reinvolved the new members in the project.

معنی(example):

او دوباره خود را در فعالیت‌های اجتماعی درگیر کرده است.

مثال:

She has reinvolved herself in community services.

معنی فارسی کلمه reinvolved

: معنی reinvolved به فارسی

دوباره درگیر کردن کسی در یک فعالیت، بعد از اینکه او قبلاً درگیر بوده است.