معنی فارسی relaxedly

B1

به طور آرام، به شیوه‌ای که آرامش را منتقل کند.

In a manner that is calm and free from tension.

example
معنی(example):

او به آرامی صحبت کرد و باعث شد همه احساس راحتی کنند.

مثال:

She spoke relaxedly, making everyone feel at ease.

معنی(example):

او به آرامی روی صندلی ساحلی دراز کشید.

مثال:

He stretched out relaxedly on the beach chair.

معنی فارسی کلمه relaxedly

: معنی relaxedly به فارسی

به طور آرام، به شیوه‌ای که آرامش را منتقل کند.