معنی فارسی renownful

B2

مشهور و معروف، دارای شهرت یا اعتبار.

Having renown; celebrated; famous.

example
معنی(example):

این هنرمند به خاطر آثار مشهورش شناخته شده بود.

مثال:

The artist was known for her renownful creations.

معنی(example):

دستاوردهای مشهور او احترام او را جلب کرد.

مثال:

His renownful accomplishments earned him respect.

معنی فارسی کلمه renownful

: معنی renownful به فارسی

مشهور و معروف، دارای شهرت یا اعتبار.