معنی فارسی reshined

B1

دوباره جلا دادن یا درخشیدن چیزها به ویژه سطوح فلزی یا چرمی.

To polish or shine something again.

example
معنی(example):

او کفش‌هایش را تا جایی که درخشان شوند، دوباره جلا داد.

مثال:

He reshined his shoes until they were sparkling.

معنی(example):

ماشین را دوباره جلا دادند تا مانند نو به نظر برسد.

مثال:

The car was reshined to look as good as new.

معنی فارسی کلمه reshined

: معنی reshined به فارسی

دوباره جلا دادن یا درخشیدن چیزها به ویژه سطوح فلزی یا چرمی.